یادداشت ها

صفحه 42 از 53 / حرکت به صفحه بعدی / صفحه قبلی

هرزگی دو سو دارد

مردی از پاکان خدا به دهی سفر كرد . زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از او خواست تا مهمان وی باشد . پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد . كدخدای دهكده هراسان خود را به مرد رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید» مرد خدا به كدخدا گفت: « یكی از دستانت را به من بده» كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا كف بزن» كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: « هیچ كس نمی...

بی شرمانه زیستن بی شرمانه مردن

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی  هم در چشم داشت، آهسته به من گفت آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟  گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.  حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت:  بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم  نر...

وصیت نامه من

روزي فرا خواهد رسيد كه جسم من آنجا زير ملحفه ای سفيد و روی تخت بيمارستان قرار مي گيرد و آدم هايي كه سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از كنارم مي گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسيد كه دكتر بگويد مغز من از كار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگيم به پايان رسيده است. در چنين روزي، تلاش نكنيد به شكل مصنوعي و با استفاده از دستگاه، زندگيم را به من برگردانيد و اين را بستر مرگ من ندانيد.بگذاريد ...

آن خدایی که تو فکرمیکنی وجودندارد

یکی ایمیل زده بود به من و درد و دل کرده بود و در بخشی از نامه اش نوشته بود: وارد جمعی مذهبی شدم و از اون به بعد یا نمیدونم از کی به بعد! نمیتونم با مهربونی و رحمان و رحیمیت خدا حال کنم. نمیتونم با خدا عشق کنم. دردودل کنم. احساس میکنم تاثیری روم گذاشتند که خدا رو حس میکنم که داره با اخم بهم نگاه میکنه و ... من آنچه به نظرم رسید این بود که: خدایی من در این ده سال شناختم خدایی است که وقتی بنده ها از...

ای کاش اندکی مسلمان بودم

رسول رحمت(ص): برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش. ای کاش اندکی مسلمان بودم...