حل یک مساله اخلاقی با رویکرد خلاق

يکی از دوستان پرسيده که:

ببخشيد يك مساله هست كه خيلي ذهنم را مشغول كرده. مي دونم قرار نيست هر مساله اي كه ذهنم را مشغول كرد مزاحم شما بشم. من نمي تونم در رفتارم هم صداقت داشته باشم هم سياست. براي بيان منظورم يه مثال ميارم انسانهاي خيلي خوبي ديدم كه در انجام كاري منظور و درخواست خود را از سمت ديگر بيان مي كنند به گونه اي كه هيچ وقت نظر شخصي بيان نشود ولي توي دلشون كه اين نبوده ولي با اين ترفند مي خواهند كار يا حرف اونها انجام بشه خب بعضي مواقع به قول معروف نيت مثبت ولي يه موقعهايي هم از حس اون شخص آدم بدش مي ايد حالا اگه اشتباهه پس چرا خيلي از آدمهاي خوب انجام ميدهند از طرفي آدم بايد چطوري باشه؟ ميدونم از اصلش گرفت نه از اهلش ولي…البته اميدوارم سو تعبير نشه كه خب وقتي آدما رو مي بينم با برخوردهاي متفاوت آدم سعي مي كنه يه چيزايي رو ياد بگيره بعضي برخوردها خيلي تميز  حساب شده اند ولي جاي اين شك رو مياره آيا اگر من جاي طرف مقابل بودم و توي دل اون آدم رو مي ديدم بازم همين رفتارم مي بود… يه كم برام توضيح بديد!

من هم چنين نوشته ام:


 

ورود به مساله

امان از دست اين تعارضات اخلاقی (از اين جهت می گويم معضل که يک حالت برزخی و نامعلومی برای آدم داره، خيلی راحت نمی شه حلش کرد)!می شه تعارض اخلاقی رو اين جوری  تعريف کرد: زمانی  که شخصي که دغدغه اخلاقي داردي بر سر دوراهي قراربگيرد که هر دو راه را غير اخلاقي مي يابد. در اين صورت از لحاظ اخلاقي احساس بلاتکليفي مي کند. به اين بلاتکليفي، تعارضات اخلاقي می گن.

برای برخورد با اين معضلات اخلاقی من روش بازگشت به اصول را پيشنهاد می­کنم. يعنی چی؟ يعنی اين که ما يک سری اصولی داريم که قابل اتکا هستند. از نظر من اين 3 اصل می تواند مبانی تحليل معضلات اخلاقی باشد!

اصل قاعده طلايي اخلاق: هر چه برخود می پسندی بر ديگران هم بپسند!

این اصل تعبیر دیگری است از سخن حضرت امير، که در چند جای نهج البلاغه تکرار شده است. در نامه‌ای که آن امام همام به امام حسن (ع) نوشته‌اند آمده است: «پسرکم! خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار، پس آنچه برای خود دوست می‌داری برای جز خود دوست بدار. و آنچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار. و ستم مکن چنانکه دوست نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن چنانکه دوست می‌داری به تو نیکی کنند. و آنچه از جز خود زشت می‌داری برای خود زشت بدان، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود می‌پسندی در حق آنان؛ و مگوی ـ [بدیگران آنچه خوش نداری شنیدن آن] ـ، و مگو آنچه را ندانی، هرچند اندک بود آنچه می‌دانی، و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند» (نهج البلاغه، نامه‌ی 31؛ ترجمه‌ دکتر شهیدی، (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380)

اصل عدم توجيه وسيله از طريق هدف:

پيروزی يابنده به وسيله شر، مغلوب است! چنانکه حضرت امير می‌فرماید: «الغالب بالشّر مغلوب» (نهج البلاغه: کلمه‌ی قصار 372)، یعنی «کسی که از راه شر به پیروزی دست یابد در حقیقت مغلوب است»

اصل الاهم فالاهم و اصل دفع افسد به فاسد

البته اصل دفع افسد به فاسد تنها در صورتي قابل اجرا است كه مسأله ضرورت در بين باشد؛ مثلاً در اصل خوردن مردار حرام است، اما زماني كه گرسنگي فشار تا سرحد مرگ آورد، مي‏توان مردار خواری کرد. از اين‏رو همواره امر مهم فداي امر مهم‏تر مي‏شود. اما نكته مهم آن است كه چه كسي افسد بودن يا فاسد بودن امري را تشخيص مي‏دهد؟ چه بسا شخصي «الف» را افسد بداند و «ب» را فاسد و شخص ديگري برعكس «الف» را فاسد بداند و «ب» را افسد؛ در چنين مواردي ميزان عقل جمعی دانايان امر است؛ و ديگر اين كه كسي كه تعيين ضرورت مي‏كند، كيست؟ دانستن اين امر كه كار به حد ضرورت رسيده يا خير، خود بسيار مهم است. چه بسا نزد فردي ضرورت اقتضا كند كه خود را به هلاكت برساند تا ديگران راحت باشند؛ لكن ديگران (دانايان موضوع) اين را تا به اين حد ضرورت نپندارند. پس تشخيص ضروري بودن مسأله به انديشه فرد خاصي وابسته نيست. بنابراين هم در تعيين افسد و فاسد و هم در تعيين ضرورت آن ميزان حكم دانايان است. در آن صورت آنچه را آنان حكم كنند، شرع نيز جايز مي‏داند.

حل تعارض اخلاقی

حالا برای حل اين معضل اخلاقی ببين کدام يک از اين اصول می تونه کمکت کنه! يا شايد بهتر باشه که ببينی اون آدم های خوبی که می گی بر اساس کدام يک از اين اصول اخلاقی، رفتار خودشون رو تنظيم کرده اند. مثلا ممکنه که اخلاقشون رو بر اساس قاعده دفع افسد به فاسد تنظيم کرده اند. يعنی بين دو شر، القاء مخفی نظرات خود را بهتر می دانند هر چند که می دانند اين کار شايد چندان خوب نباشد. من يه آدم خوب را می شناسم که از اين قاعده برای پيشبرد کار خير به وفور استفاده می کنه و به خوب بودنش هم شک نمی کنم. البته ممکنه به تشخيصش در برخی موارد استفاده از اين قاعده نقد  داشته باشم. اما در مجموع رفتار او را اخلاقی می دانم.

به اين فکر کن که دروغ بد است اما  دروغ مصلحتی در جایی که ضرورتی ایجاب می­کند، مانند جلوگیری از جدایی زن و شوهر و قتل یا اصلاح بین دونفر در صورتی که «توریه» (سخنی که قصد گوینده غیر از آن چه شنونده می فهمد باشد) ممکن نباشد مانعی ندارد و گناه نیست. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «از هر دروغی یک روزی بازپرسی می شود، جز از سه نفر که يکی از آن سه نفر اين است: مردی که میان دو نفر اصلاح کند با این برخورد کند به گونه ای که با فرد دیگر طور دیگر برخورد می کند [تا اصلاح ایجاد کند.]; در جای دیگر می فرماید: «صلح دهنده، دروغ گو نیست، بلکه سخن او صلح است.» خلاصه آن که دروغی که از هر جهت دارای مصلحت باشد و توریه هم امکان نداشته باشد، ایرادی ندارد، ولی اگر دروغ گفتن، از جهتی نفعی داشته و از جهت دیگری ضرر دارد، مانند آن که به مصلحت خود انسان بوده، ولی به ضرر دیگران باشد، این را دروغ مصلحتی نمی گویند، زیرا همه دروغ ها از همین قبیل است که برای دروغ گو منفعت دارد، ولی به ضرر دیگران است.

در مورد اصل دفع افسد به فاسد موارد زير را دوباره تاکيد می کنم:

  • منفعت و مصلحت نبايد يک طرفه به نفع خودت باشد و ضررها برای ديگران!
  • فاسد و افسد را بر اساس خرد دانايان و اهل فن بايد سنجيد
  • ضرورت انتخاب بين افسد و فاسد را بايد دقيق بررسی کرد. شايد اکنون لازم نباشد که بين اين دو انتخابی صورت گيرد (مانند گرسنگی اما نه در حد فشار زياد)
  • اخلاقی نيست که برای راحت بودن هر امری را به دفع افسد به فاسد تحليل کنيم. عادت کردن به اين قاعده ممکن است باعث خو گرفتن انسان به فاسد شود. مثلا بايد مواظب بود که دروغ مصلحتی در بلندمدت به دروغ منفعتی تبديل نشود. يا اين که درخواست خود را از سمت ديگر بيان کردن به رذيلت خودخواهی پنهان تبديل نشود.
  • استفاده از قاعده دفع افسد به فاسد نبايد ما را برای يافتن راه های ديگر (راه سوم) تنبل کند. اين موضوعی است که در بند بعد توضيح می دهم.

گذار از دوگانگی اخلاقی با رويکرد خلاق

اما يک نکته در مورد قاعده دفع افسد به فاسد. من با قاعده دفع افسد به فاسد به طور کلی مخالف نیستم اما تاجایی که می توان روش دفع افسد به فاسد را باید تا آخرین زمان به تعویق انداخت و اگر در نهایت هیچ راهی یافت نشد، به ناچار از آن استفاده کرد. از اين رو، روش دفع افسد به فاسد، روش تنبل ها است. زيرا ساده و کم هزينه است.

برخی مواقع راه حل را بايد در منحل کردن دوگانگی و جستجوی راه سوم يافت. چينی ها می گويند اگر دو راه پيش رو داری سومی را برگزين! در خيلی از موقعيت ها بايد از بن بست موهوم «يا» گذر کرد. يا X يا Y يک بن بست ذهنی است. می توان و بايد در همه تعارضاتي که وجود دارد راه هاي سومي را کشف يا خلق کرد.

اين جاست که پای خلاقيت به زندگی اخلاقی باز می شود. برای اخلاقی بودن و اخلاقی ماندن بايد خلاقيت داشت تا در دام  بن بست های موهوم و پنداری نيافتاد. لذا می توان نتيجه گرفت که کسب و پرورش خلاقيت يک بايد اخلاقی است.

در پايان بايد بگويم که والله اعلم و بايد به خبرگان و عالمان اخلاق مراجعه کرد و اين فقط يک ايده پراکنی است!

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *