دیگر باورها و ارزش ها
دیگر باورها و ارزش هایم
1: من با برخی از رسوم مشکل دارم. نه آن که خود آن رسوم بعد باشد بلکه ما حقیقت آن را فراموش کرده ایم. معتقدم که باید به خود بیاییم و آن رسم ها را دوباره جان ببخشیم:
اعتراف می کنم که هیچگاه نه معنای تبریک سال نو را درک کردم و نه دلیل شادی مردم را
در ایام عید فضا پر می شود از تبریک و شادباش سال نو. برای صدمین بار با خودم مرور کردم که آیا می توانم این پدیده را درک کنم و برای صدویکمین بار دریافتم که نه!
نمی فهمم وقتی همان لحظه که ما ظرف های شیرینی را به هم تعارف می کنیم، عده ای بی خانمان در خیابان ها سرگردانند، چه چیزی جای تبریک گفتن دارد؟
درک نمی کنم چرا وقتی که سایه سیاه داعش و بوکوحرام و … هستند بودجه های یک کشور صرف نورانی کردن کوچه و خیابان ها می شود.
متوجه نمی شوم چرا زمانی که عده ای به شادی خانواده خود را در آغوش می گیریم، هزاران جوان هستند که به خاطر بی پولی و … توانمندی تشکیل خانواده ندارند و عده ای آغوش های 37 درجه سانتی گرادی را تجربه می کنند و برخی سرمای خیال را به آغوش می کشند و شاید هم گرمای زودگذر یک سیگار را برای هزارمین به عنوان کورسوی امید روشن می کنند.
میلیون ها دلار صرف آتش بازی، چراغانی، جشنواره ها و شادمانی می شود و هیچکدام از این ها حتی یک ذره نور امید را در دل آنان که باید، ایجاد نمی کند.
میلیون ها دلار دود می شود و هیچ!
میلیون ها ساعت صرف می شود و پوچ!
بگذارید واضح تر بگویم -حتی اگر خلاف افکار عمومی باشد- هر سال نو که تحویل می شود چه میلادی و چه شمسی و چه قمری باید به عزا نشست. باید سیاه پوش کرد. چرا که یک سال گذشت
و این انسان با تمام امکاناتی که داشت هنوز نتوانست شکم هم نوعان خود را سیر کند.
یک سال گذشت و ما هنوز نتوانستیم شرط خلافت و جانشینی خداوند را به جای آوریم.
یک سال گذشت و ما پیرتر شدیم و حریص تر
یک سال گذشت و در همان سال، هزاران بی خانمان و میلیون ها گرسنه جان باختند و ما بی خیال تر از سال گذشته.
چه چیزی را جشن می گیریم؟ واقعا نمی دانم!
بیایید فقط پنج سال سوگواری کنیم. سوگواری فرصت از دست دادن سالی که گذشت. شاید اینگونه یادمان بیفتد که خداوند، زیبایی، آبادانی و عدالت این جهان را به ما سپرده است و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. فقط کوچه ای که در آن زندگی می کنیم.
2: از کوچه علی چپ به بزرگراه مسوولیت
جایی خواندم دنیا رو کسانی که بدی می کنند نابود نمی کنند، کسانی که بی تفاوت تماشا می کنند،نابود می کنند…!
بد جوری به فکر فرو رفتم، بیشتر که دقت کردم دیدم به این جمله به هر دید، در هر مورد و از هر زاویه نگاه کنیم کاملا درست هست…
علت نادانی، فقر، فحشا، بی سوادی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی فقط و فقط به دلیل عدم آگاهی ها و بی تفاوت بودن ها و خود را به کوچه علی چپ زدن هاست…
تا خود را نسبت به همه وقایع بی تفاوت جلوه دهیم شرایط هر روز بدتر از روز قبل خواهد شد…
راهش این است از این به بعد خود را نسبت به هر آنچه اطرافمان می گذرد، از وقایع روزمره و اجتماعی و سیاسی و دینی و مذهبی و علمی و و و مسئول تر بدانیم…
شکی نیست در صورتیکه کمی نسبت به وقایع مسئولانه تر، دلسوزانه تر و دقیق تر بنگریم، می توانیم دنیا را آنگونه دوست داریم به شکل بهتری بسازیم…
سراشیبی سقوط یک جامعه از آن جایی آغاز می شود که امیدواری کم رنگ می شود و راه بی تفاوتی باز می شود. چه باید کرد؟
کوچه علی چپ را گِل گرفت و ذهن را از «کوچه علی چپ» به «بزرگراه مسوولیت» هدایت کرد. اگر همه ما در قبال مسایل زیر حساس/مسوول/با تفاوت (بر عکس بی تفاوت) باشیم جهان بهتری پیش روی ماست:
آشغالی که در خیابان ریخته شده و می توانیم برش داریم.
کتاب هایی که در کتابخانه های ما خاک می خورد و می توانیم آن را به کتابخانه های عمومی هدیه دهیم.
جوان همسایه که پول برای ازدواج ندارد ( در حالی که ما برای موبایلمان 2 میلیون خرج می کنیم)
زباله های تر و خشکی که می توانیم آن ها را در پلاستیک های مجزا تفکیک کنیم.
برقی که پارکینگ خانه ما روشن مانده است و ما می توانیم خاموش کنیم.
ایده یا انتقادی که می توانیم برای شهردارمان بفرستیم اما نمی فرستیم.
نکته ای که بلدیم و می توانیم آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم اما تنبلی می کنیم.
و …. کافیست بی تفاوت نباشیم. تغییرات بزرگ از تجمیع همین تغییرات کوچک آغاز می شود.