چرا در ایران ماندهای؟
جواب مصطفی ملکیان به سوال “چرا در ایران ماندهاید؟”
مصطفی ملکیان در جواب خبرنگار مجله اندیشه پویا که از او پرسیده چرا در ایران ماندهاید؟ میگوید دلیل اولش غم غربت است و بعد:
یک علت دوم این است که من بیش از هر کسی به عیب و نقصهای خودم پی میبرم و بیش از هر کسی میدانم چادر شخصیت کوچکی دارم. اما در عین حال می دانم در نظر کسانی مثل برخی دانشجویان و مردم، شخصی هستم اگر نه بزرگ اما نه به آن کوچکی که در ذهن خودم هستم. حالا آن اشخاص وقتی میفهمند من در ایرانم یک قوت قلب و امیدواری دارند. اگر یک وقتی باخبر شوند که ملکیان هم رفته احساس میکنند که گویی پشتشان خالی شده، احساس میکنند کسانی آنها را به عرصه عمومی کشاندند، کسانی چشم آنها را باز کردند و وقتی که چشمشان باز شده و کنش و واکنشهایی کردند حالا که دارند عواقب آن چشم باز شدن را میبینند، آنهایی که چشمشان را باز کردند نیستند.
باور کنید در این چند سال اخیر بیش از ۱۰۰ مورد، روبهروی دانشگاه تهران که در کتابفروشی میگشتم یکی به من برخورده و گفته مگر شما ایرانید؟ مدتی قبل یک آقایی که کرد بودند از من پرسید شما ملکیانید؟ گفتم بله! گفت من و خیلی از دوستانم در کردستان فکر میکردیم شما رفتهاید. بعد موبایلش را به رهگذری داد گفت عکسی از من و آقای ملکیان بگیر تا من بروم به عنوان سند به دوستانم نشان بدهم. این مساله کماهمیتی نیست. من برای کاستن عوامل Objective درد و رنج هیچ کاری نمیتوانم بکنم. اما برای کاستن عوامل Subjective درد و رنج دیگران میتوانم کاری کنم. میتوانم در کنار مردم باشم تا قدرت تحمل مشکلشان بالا برود و رنج آنها را از پای درنیاورد.
علت سومی که وجود دارد این است که من در هر کشور غربی که بروم اساتید، متفکران و عالمان و محققانی بسیار قویتر از من وجود دارند. بنابراین من اگر آنجا نباشم ضربهای نمیخورند. باشم هم خلا چندانی پر نمیشود. اما وقتی در کشور خودم که به انداره کشورهای دیگر، عالم و متفکر وجود ندارد باشم کار به من رجوع میشود. دانشجویی که رساله دکترا یا فوقلیسانس را میگذارند، مترجمی که ترجمه میکند، محقق و پژوهشگری که دارد تحقیق میکند، به من رجوع میکنند و من هم میتوانم گرهی از کار باز کنم.