روی چه حوزه تخصصی کار کنم؟
کی از دوستان از من پرسیده: آدم باید همیشه چند آلترناتیو برای خودش داشته باشه یا اینکه فقط تو یک حوزه تخصصی کار کنه؟ مثلاً هم توی مارکتینگ،هم تو منابع انسانی،هم توی کنترل پروژه و… کار کنه به امید اینکه یکی جواب بده؟
جواب: این خیلی سوال خوبیه! جوابش اینه که اگر راهت رو پیدا کردی لازم نیست که تو حوزه های مختلف تجربه-دانش عمیق داشته باشی و رمز موفقیت در تمرکز است. ولی اگر هنوز راهت رو انتخاب نکردی تجربه کردن (ناخنک زدن) الزامی است.
ولی ممکنه بپرسی راه چیه؟
راه انتخابی (رشته منتخب) چهار تا ویژگی داره:
برای این چهار ويژگی چهار تست معرفی می کنم.
تست 1: توانمندی، در آن حوزه تخصصی احساس می کنی که توانمندی ذهنی و مهارتی خاصی داری و می توانی موفق شوی
تست2: علاقه مندی، علاوه بر توانمندی باید یک ذوق و شوق درونی در تو نسبت به آن رشته وجود داشته باشد.
تست 3: نیازمندی، آن رشته کاری باید دردی اساسی از جامعه ای که در آن زندگی می کنی را حل کند این ویژگی دو فایده دارد یکی اینکه کاری را انتخاب کرده ای که علاوه بر اینکه جیبت را پر می کند روحت را نیز سیراب می کند. و فایده دیگر اینکه به ازای دانش و مهارتی که کسب می کنی مطمئن هستی که کسانی هستند که برای استفاده از دانش و مهارتت پول پرداخت کنند.
تست 4: آن رشته ای که در آن تخصص یافته ای فرصت های متنوع و بلندمدتی را پیش روی تو قرار دهد. اگر در یک رشته خاص متخصص باشی که فقط سه سازمان به آن احتیاج دارند و آن هم فقط دو سال این به درد نمی خورد در جستجوی مهارت هایی باش که اکثریت سازمان ها کمایش همواره به آن محتاجند.
به عنوان نمونه مدیریت استراتژيک برای شخص بنده در برابر هر چهار تست سر بلند بیرون می آید.
تست 1: به خاطر چپ دست بودن و فعال تر بودن مغز سمت راست من، توانمندی ويژه ای در امور کلان نگرانه و شهودی دارم.
تست 2: به تصمیمات کلیدی، اقدامات اساسی و تغییرات بنیادی در همه سطوح انسان، سازمان و کشور علاقه دارم.
تست 3: کشور من از عدم عقلانیت استراتژيک رنج می برد و هر فعالیت من در تخصیص بهینه استراتژيک منابع محدود موثر است و بر کیفیت زندگی انسان ها فلذا احساس هویت و رسالت ویژه می کنم.
تست 4: همه سازمان ها (چه دولتی، چه خصوصی، چه خصولتی، چه تولیدی چه خدماتی، چه کوچک و چه بزرگ) به تصمیمات، اقدامات و تغییرات استراتژيک محتاجند. بنابراین یک بازار گسترده و همیشگی برای من فراهم است.
بنابراین مدیریت استراتژيک برای من یک راه منتخب است و من هم لذت می برم هم منفعت می برم و هم احساس هویت و رسالت می کنم و … بهمین خاطر کارم را زندگی می کنم. نه اینکه کار کنم برای اینکه زندگی کنم.
تو هم راهت را انتخاب کن یا الان و یا اگر نه به صورت هوشمندانه تجربه های متفاوتی را برای خودت طراحی کن و بعد از کسب تجارب و شناخت بیشتر توانمندی-علاقه مندی ات با توکل به خداوند کار ساز بنده نواز دست به یک انتخاب سرنوشت ساز بزن. در پناه خدا.